درباره سايت
بایگانی
- مهر ۱۳۹۶ (۱)
- شهریور ۱۳۹۶ (۱)
- تیر ۱۳۹۶ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۱)
- بهمن ۱۳۹۵ (۲)
- دی ۱۳۹۵ (۳)
- آذر ۱۳۹۵ (۴)
- آبان ۱۳۹۵ (۱)
- مهر ۱۳۹۵ (۳)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۴)
- فروردين ۱۳۹۵ (۲)
- اسفند ۱۳۹۴ (۳)
- بهمن ۱۳۹۴ (۳۴)
- خرداد ۱۳۹۴ (۲۸)
خلاصه آمار
پيوندها
سردار کوچک شهید مهرداد عزیزاللهی را بهتر بشناسیم
چهره معصومانه و کودکانه او بر روی تلویزیون نقش می بندد، اوایل جنگ است، خرمشهر آزاد شده است. صحبتهایش اما به نوجوان نمی ماند. چون مردان الهی سخن می گوید مثل «مردان خدا». مردان خدا را «مردان خدایی» می شناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب او را از سیما، تماشا می کند و دستور می دهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند. همیشه آموزگاران، شاگردان خوب را بهتر تحویل می گیرند!
آن نوجوانی که امام را مجذوب خود کرده بود اولین بار فیلم او را در سال 1377 در اردوی راهیان نور دیدیم. مبهوت ماندیم از این نوجوان. دور و برمان را که می نگریستیم، بقیه هم حیرت زده می گریستند. شاید بسیاری این فیلم را دیده باشند آن هم در عصری که فیلم ها به سرعت در رایانه و تلفن همراه و... بخش می شود. بارها آن را دیده ایم، شنیده ایم و اندیشیده ایم کیست این نوجوان؟ سایت ها و وبلاگ ها، را جست وجو کردیم. جز همان فیلم و توضیحاتی پیرامون آن، چیز بیشتری نیافتیم. انتشارات هایی که کتب شهدا و خاطرات جنگ را چاپ می کنند بررسی می کردیم، زندگی نامه و خاطره ای و مطلبی از این نوجوان مشاهده نکردیم! «کوچکترین ژنرال مین روب دنیا» لقبی است که در برخی وبلاگ ها به او داده بودند. این «سردار کوچک» چرا این گونه ناشناس است؟ در برخی وبلاگ ها او را «شهید 14 ساله» نامیده بودند. در مراسم یادواره شهدای دانش آموز که در آبان سال 1384 با حضور رئیس جمهور و مسئولان بسیج دانش آموزی و فرماندهان بسیج و سپاه برگزار شده بود نیز این نوجوان را «شهیدی که در سن 14 سالگی در دفاع از میهن اسلامی به شهادت رسیده است» معرفی می کنند!
سازمان عریض و طویلی که خود را متولی برگزاری یادواره ای برای شهدای دانش آموزی می داند و این نوجوان را به عنوان یکی از نمادهای خود برمی گزیند نیز به خود زحمت پرس وجو درباره آن فیلم را نمی دهد!
تصمیم بر آن شد تا پیرامون این نوجوان گزارشی تهیه شود، اما تنها نشانی که از وی در دست داشتیم این بود:
«مهرداد عزیزاللهی» اعزامی از اصفهان با همکاری بسیج اصفهان توانستیم با پدر و مادر «مهرداد»، سردار کوچک دفاع مقدس صحبت کنیم. «خانم عذرا منتظری»، مادر شهید مهرداد اولین جملاتی که بیان می کند این است: «اگر جوان ها نرفته بودند مملکت ما مثل عراق و فلسطین و افغانستان و هرزگوین می شد. ما مدیون خون شهدا هستیم.» این مادر 6 پسر داشته که 4 نفر از آنها در جبهه ها حاضر بوده اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می باشد. پسر دیگر نیز جزء آزادگان بوده است. مادر مهرداد درباره آن فیلم مشهور می گوید: «آن فیلم مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان. امام مهرداد را می بینند و بازوی او را بوسه می زنند و او هم دست امام را می بوسد.»
به گفته مادر عکس های این دیدار را عده ای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند!! به گفته خانم منتظری بعد از مصاحبه ای که هفت - هشت سال پیش انجام داده بودند دیگر کسی سراغی از آنها نگرفته است! او درباره ملاقات امام و مهرداد ادامه می دهد: «مهرداد به امام می گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می خوانند و به او می دهند. خیلی ها آمدند و از آن قندها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند...» مادر مهرداد با آهنگی بغض آلود می گوید الآن طاقت نمی آورم فیلم را تماشا کنم. برخلاف آنچه برخی می پندارند، مهرداد 6 سال در جبهه ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در غواصی هم ماهر بوده است. آنها که سخنان مهرداد را شنیده و دیده اند تصدیق می کنند این نوجوان همچون بسیاری از رزمنده های دوران دفاع مقدس از سن خود سال ها جلوتر بوده است. به گفته مادرش او نبوغ و استعداد بسیاری داشته است به گونه ای که از دفتر امام نامه هایی فرستاده و توصیه می شود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود! شهید عزیزاللهی در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می کرده است و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است. می پرسیم در تربیت مهرداد چه شیوه ای داشتید که در آن سنین کم آن طور عادلانه و مردانه سخن می گوید؟ مادرش می گوید: «نمی دانم تقریبا هوش و ذکاوت او خدادادی بوده است.» محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد جزو فرهنگیان بوده است.
او نیز در پاسخ به این پرسش، نقش مادر و معلمینش را در این رابطه مهم می داند و می گوید: مهرداد زیاد سوال می کرد و همه چیز را پیگیری می نمود. هر سوالی هم که می کرد در حد توان فهم خودمان جواب می دادیم و حقیقت را به او می گفتیم. مثلا می پرسید خدا چیست؟ کجاست؟ و... ما هم جواب می دادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک می کرد.
خانم منتظری خاطره ای شنیدنی از مهرداد در دوران اوایل انقلاب نقل می کند: «در راه پیمایی ها بسیار شرکت می کرد وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب پایین کشیدند از آنجا تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود. مهرداد متولد سال 1345 است. در اوایل انقلاب 10-12 سال داشت به ما گفت به چه کسی رای می دهید؟ گفتیم بنی صدر! گفت چقدر اشتباه می کنید روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر از مرز بیرون می رود. خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم بصیرت زیادی داشت و ذهنش اندازه یک «سردار» باز بود.»
مقبره ای به نام مهرداد عزیزاللهی در گلزار شهدای اصفهان وجود دارد اما مادرش در این باره نظر دیگری دارد. مهرداد در سال 1364 در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می شود و تا 3 سال از پیکر او خبری به دست نمی آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده عزیزاللهی می آورند. مادرش می گوید او مهرداد نبود من قبول نکردم و می گفتم مهرداد مفقودالاثر است جریان خوابی که از مهرداد دیده است را تعریف می کند. مهرداد در خواب به وی می گوید «من در این قبر نیستم.»
پدر مهرداد هم خواب دیگری دیده است و می گوید: «من خوابش را دیدم از او پرسیدم تو می آیی پیش ما و یا اینکه ما می آییم پیش تو؟ جواب داد من دیگر نمی آیم، شما می آیید پیش من. به خاطر همین من می گویم مهرداد شهید شده است.» مادرش از خاطرات مهرداد می گفت: یک بار یک مین گوجه ای را خنثی کرده و در ساک گذاشته و به خانه آورده بود!! مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود.
مهرداد در آن مصاحبه از پدر و مادرها می خواهد احساساتی و وابسته نباشند و از پدر و مادر خود که زمینه آمدن او به جبهه را فراهم کرده اند تشکر می کند اما جریان اعزام او به جبهه از زبان پدر و مادرش شنیدنی است:
مادرش می گوید: آمدند گفتند مهرداد می خواهد به جبهه برود، من گفتم سنش کم است کاری از او بر نمی آید بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم مسئله ای نیست و به جبهه رفت. پدرش ادامه می دهد: به او می گفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی می توانی انجام دهی و بارها خودم او را می رساندم! بار آخر به او گفتم دیگر نمی خواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان، او به من گفت پدر اگر می دانستی عراقی ها چه بلایی به سر هم وطن های ما می آورند، این را نمی گفتی. من باید حتما بروم...»
مهرداد وصیت نامه ای نداشت اما از او دفترچه خاطراتی به جا مانده است که به گفته مادرش برخی برگه های آن را گروه هایی که برای مصاحبه آمده بودند بریده بودند.
از این مادر شهید راجع به مسعود شهید دیگر این خانواده هم پرسیدیم: مسعود پسر ساکت و آرامی بود در رزم دفاع، دیسک کمر گرفت و از سربازی معاف شد و در سپاه استخدام شد. نامه ای از او به دست ما رسید که فلان روز فلان ساعت شهید می شوم و 19 اسفند سال 60 شهید شد. نوروز سال 61 به ما خبر دادند. در وصیت نامه اش نوشته بود همه کار من را خودتان انجام دهید و من و پدرش او را شستیم و کفن کردیم و در قبر گذاشتیم!
اگر مهرداد بود الآن حرفش چه بود؟ مادر جواب می دهد «ایراد به این برنامه ها می گرفت» می گویم کدامین برنامه ها؟ صدایش با بغض درمی آمیزد و کمی بلند می شود: «این برنامه ها برای اسلام نیست؛ بدحجابی، اعتیاد، بی بندوباری، گرانی و... اینها ما را عذاب می دهد... اینها از نبود پسرانم بیشتر عذاب آور است. بارها شده خدا را شکر کردم که رفتند و نیستند این برنامه ها را ببینند. اگر بودند مریض می شدند. مملکت ما شیعه است نباید این برنامه ها باشد کلا رها کردند بعضی مسائل قبلا این گونه نبود. به خانواده شهدا بی عزتی می کنند علنا می گویند می خواستید اجازه ندهید بچه هایتان بروند...!»
پدر مهرداد هم می گوید: «اینها خانواده شهدا را زجر می دهد بعضی مطالب متاسفانه پیگیری نشد.»
آری... در جامعه ای که مهرداد عزیزاللهی فراموش شوند و در پس پرده غفلت قرار گیرند این گونه مسائل عجیب نیست. رها کردند، رها کردیم و...
مادر این بار با عصبانیت بیشتری می گوید: «چندی قبل در تلویزیون برنامه شیطان پرست ها را نشان می داد. واقعا عذاب آور بود... در جمهوری اسلامی یک نفر شیطان پرست باشد، یک جوان این طور شود؟ خیلی برنامه های مملکت به هم ریخته است...»
مسئولین فرهنگی، دست اندرکاران بسیج و... اگر توجه به شهدا داشتند و این الگوهای ناب را به جوانان معرفی می کردند، بی شک این گونه این مادر شهید بی تاب نمی شد و آه نمی کشید... همه مشکلات از تهاجم فرهنگی نیست حجم بیشتری از آنها به خاطر تغافل فرهنگی ماست !
مهرداد عزیزاللهی در میان شهدا بسیار است؛ چشم های ما بسته است...
نوجوان بود ولی زیرک و تیز
روح چون کوه، ولی جسمش ریز
ذهن مملو شده از فکر جهاد
آسمان جبهه مرکب هم باد
مادرش شیرزنی زهرایی (س)
گل گلدان نه، گل صحرایی
داد در راه خدا یاد به او
«مهردادی» که خدا داد به او
راه سرخی که ولی اللهی است
نوجوانی که «عزیزاللهی» است
«عاصیا» دادن جان آسان نیست
قیمت قرب خدا جز جان نیست
شعر از طلبه بسیجی
(محمود عصر جدید)
الآن حدود 8-9 ماهه که در جبهه هستم. 3 ماه آن را در کردستان بودم.
در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار می کردیم.
تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می شد خدا می کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می آمدیم. یک خمپاره تقریبا 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می کند.
خنثی بله کردیم. یک مقدار در عملیات بیت المقدس بود که برای برادرامون در فتح خرمشهر وحله اول و دوم و سوم که معبر باز کردیم. عملیات رمضان بود که معبر باز کردیم در تیپ نجف اشرف که واقعا معجزات زیادی بر ما شد همین عملیات که معبر باز نکردم در گردان بودم.
پدر و مادر من اتفاقا زمینه آمدن به جبهه را خودشان درست کردند. واقعا از آنها تشکر می کنم که اجازه دادند بیام جبهه. به بقیه پدر و مادرها هم می گم این قدر احساساتی نباشند. وابسته نباشند که فرزندشون بیاد جبهه ... بگذارند فرزندشون بیاید، خودشان بیایند ساخته بشن در این جبهه ها. به نظر من هر کس حداقل باید یک هفته بیاد و جبهه ها را حتی به صورت تماشا نگاه کند.
بله رفتیم ولی از نظر امنیتی درست نیست بگم کجا...
طبقه بندی موضوعی
- زندگینامه ی شهدا (۸)
- عملیات ها (۷)
- عکس شهدا (۷)
- متفرقه (۱۴)
- مداحی (۴)
- مقالات آموزشی (۹)
- پوستر (۲۵)
- نرم افزار (۱)
- دانلود (۳)
- رهبری (۲)
- کتاب های درسیPDF (۴)
- شعر (۱)
آخرين مطالب
-
لایه باز / بنر محفل انس با قرآن
سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶ -
۵ دلیل برای محجبه بودن
دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶ -
آمریکا به دنبال ریشه کنی داعش نیست
يكشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۶ -
سردار کوچک شهید مهرداد عزیزاللهی را بهتر بشناسیم
سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ -
بروشور/دهه ی فجر
يكشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ -
دهه فجر مبارک باد
يكشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ -
نگهداری سگ
شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۵ -
اطلاعنگاشت | عفو
چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ -
فواید دائم الوضو بودن
چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ -
انا یمنی
يكشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۵
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است